این روزها ما ایرانی ها هر وقت کلمه مذاکره را می شنویم، ناخودآگاه یاد مذاکرات هسته ای و برجام و ... می افتیم. اما مذاکره فقط این نیست. هر "گفتگویی بر سر تقسیم منافع" یک مذاکره است. دو طرف می تونن دو نفر، دو گروه، دو شرکت یا حتی دو کشور باشند.
مسئله اصلی اینه که چه الگوریتمی برای تقسیم منافع وجود داره که بتونه رضایت طرفین را جلب کنه. شاید به نظرتون موضوع ساده ای باشه؛ اما وقتی بدونین که یک الگوریتم پیشنهادی منجر به چاپ یک مقاله در مجله بسیار معتبر Harvard Business Review اونم در سال ۲۰۲۱ شده، حتما تجدید نظر خواهید کرد.
قبل از اینکه ایده اصلی را بیان کنم لازمه ۳ نکته را مطرح کنم:
- هر مذاکره ای باید برای طرفین منافع داشته باشه. یعنی باید مجموع منافع موجود نزد دو طرف، بعد از مذاکره بیشتر از قبل از مذاکره باشه. یعنی حصول توافق در مذاکره جایزه داشته باشه. در این مقاله به این جایزه "کیک مذاکره" گفته می شه. به عنوان مثال فرض کنید که یک موجر و مستاجر در حال مذاکره برای اجاره دفتر کار هستند. چه انگیزه ای این دو نفر را پای میز مذاکره نگه می داره؟ موجر می خواد ملک را اجاره بده و از پول اجاره استفاده کنه. در واقع به ازای هر روزی که حصول توافق عقب بیوفته به اندازه اجاره یک روز متضرر میشه. مستاجر هم می خواد ملک را اجاره کنه و کارش را شروع کنه. اون هم به ازای هر روز تاخیر در حصول توافق یک روز از کارش عقب می افته و متضرر میشه. پس جایزه توافق اینجا برای طرفین وجود داره. اگر مذاکره به هر دلیلی متوقف شود، هر دو طرف ضرر می کنند. پس در این شرایط اصل مذاکره پذیرفته شده است.
- مرحله بعدی نحوه تقسیم منافع مذاکره است. بدیهی است که هر یک از طرفین تمایل داره منافع بیشتری را برای خودش کسب کنه. به طور معمول دو گرایش فکری وجود دارد:
- گرایش اول "امکان محور" است. یعنی هر یک از طرفین که امکان بیشتری دارد می تواند بخش بزرگتری از منافع را برای خود بردارد. این گرایش فکری که اصولا دست راستی محسوب می شود.
- گرایش دوم "برابری محور" است. یعنی طرف قویتر مذاکره را با یک زور بالاتر وادار کنیم تا سهم بیشتری از منافع را به طرف ضعیفتر بدهد. این گرایش فکری که اصولا دست چپی محسوب می شود.
- روش پیشنهادی این مقاله از دیالکتیک دوگانه فوق به یک گرایش فکری جدید رسیده است. که مفصلا به آن اشاره خواهیم کرد.
- تا زمانی که طرفین باور داشته باشند که امکان رسیدن به توافق وجود دارد، به انگیزه دریافت سهمی از کیک مذاکره پشت میز مذاکره می نشینند. اما اگر به این نتیجه برسند که طرف مقابل در تقسیم منافع عدالت را رعایت نمی کند، میز مذاکره را ترک می کند. در این صورت چون کیک مذاکره از بین می رود، هر دو طرف ضرر می کنند. یعنی طرف ترک کننده مذاکره به خود و طرف مقابل ضرر می زند. در نتیجه مقدار کل منافع کاهش می یابد و مسئله باید با درگیری حل شود.
الگوریتم پیشنهادی این مقاله برای تقسیم منافع از هیچ یک از گرایشهای فکری امکان محور و برابری محور تبعیت نمی کند. بلکه یک راهکار دیالیتیکی جدید دارد که امکان و برابری را همزمان در نظر می گیرد. بهتر است یک مثال بزنم:
فرض کنید دو نفر به نامهای الف و ب داریم و یک پیتزا که به ۱۲ قسمت مساوی تقسیم شده است. در حالت اول (شروع مذاکره) الف ۲ تکه پیتزا دارد و ب ۴ تکه. پس تا این لحظه ۶ تکه تقسیم شده است. اگر این دو نفر بتوانند سر نحوه تقسیم ۶ تکه دیگر که هنوز تقسیم نشده است به توافق برسند، این ۶ تکه هم به عنوان کیک مذاکره به ایشان داده خواهد شد. در صورت عدم حصول توافق هر یک باید به سهم فعلی خود اکتفا کنند. چه حالتهایی ممکن است رخ دهد؟
در گرایش دست راستی که نفر ب طرفدار آن است، ب به الف می گوید حالا که در حالت فعلی یعنی شروع مذاکره از ۶ تکه پیتزای تقسیم شده سهم من ۴ تکه و سهم تو ۲ تکه است، بهتر است همین نسبت را در مورد منافع مذاکره هم رعایت کنیم و در نهایت به حالت ۸ برای ب و ۴ برای الف برسیم. در این حالت الف ممکن است فکر کند که چرا من باید تن به توافقی بدهم که حاصلش برای من فقط ۲ تکه از ۶ تکه باشد، حال آن که اگر من موافقت نکنم و توافقی حاصل نشود من ۲ تکه بدست نمی آورم و او ۴ تکه.
در گرایش دست چپی که نفر الف طرفدار آن است، الف به ب می گوید چرا ما باید نابرابر باشیم؟ درست است که در حالت فعلی یعنی شروع مذاکره سهم من ۲ و سهم تو ۴ است؛ اما این مذاکره و کیک آن فرصتی برای رسیدن به برابری است. اگر از ۶ تکه جدید من ۴ تکه تو ۲ تکه برداری به حالت برابر ۶ می رسیم. در این حالت ب ممکن است افکاری مشابه آنچه الف در حالت قبل داشت را پیدا کند.
روش پیشنهادی این مقاله این است که در وهله اول حدود و ثغور مذاکره مشخص شود. آن ۶ تکه که قبلا تقسیم شده است، اصولا در دایره این مذاکره نیست و لحاظ کردن آن چه به نفع الف و چه به نفع ب مانع از رسیدن به توافق می شود. از آن جا که اگر هر یک از طرفین موافقت نکند توافق حاصل نمی شود و خبری از کیک مذاکره نیست، بنابرین هر دو نفر سهم برابری از کیک مذاکره دارند. پس عادلانه است که کیک مذاکره (یعنی ۶ تکه ای که در صورت توافق تقسیم خواهد شد) به صورت مساوی تقسیم شود و به هر نفر ۳ تکه داده شود. یعنی در نهایت سهم الف ۵ تکه و سهم ب ۷ تکه خواهد بود.
کلید اصلی حل معما این است که کیک مذاکره درست تشخیص داده شود. حالا که نقش دو طرف در حصول توافق برابر است و عدم موافقت هر یک از طرفین (مستقل از این که طرف قویتر است یا ضعیفتر) کل کیک مذاکره را از بین می برد، عادلانه است سهمشان از کیک مذاکره برابر باشد. اما منجر به برابری نهایی نمی شود چون در نقطه آغاز و در جایی خارج از محدوده این مذاکره، یک نابرابری ابتدایی وجود داشته که ربطی به این مذاکره ندارد.
این دیدگاه جدید می تواند در بسیاری از مذاکرات بن بست شکن باشد. مقاله اصلی را با عنوان Rethiking Negotiation در شماره نوامبر - دسامبر ۲۰۲۱ مجله HBR بخوانید تا مثالهای پیچیده تری هم ببینید. البته مغز ایده در همین مثال ساده پیتزا آشکار است. برای من یک مصداق عالی بود از "معما چو حل گشت آسان شود".